یادداشتی درباره‌ی کتاب «فلسفه و اخلاق زیستی»

یادداشتی درباره‌ی کتاب «فلسفه و اخلاق زیستی» - ناصر مؤمنی

شاید کمی عجیب باشد که واژه‌ی فلسفه را با کلماتی همچون اخلاق زیستی و علوم پزشکی ادغام کنیم. با این اوصاف، واقعیت همواره ذهن را به چالش می­ کشد. از وقتی پزشکی باستان و طب بقراطی که بیشتر شامل تجویزاتی غذایی و دستوراتی بهداشتی برای حفظ تعادل بود، جای خود را به پزشکی جدید و کلینیکی داد، که سازوکارش تولید و ایجاد سلامتی با روش ­های عمدتاً تهاجمی است، مسائل اخلاقی مرتبط با تکنولوژی‌های نوین در محور مباحث حوزه­ ای قرار گرفتند که به اخلاق زیستی مشهور شد. همگان می­ دانند که نسبت نظر با عمل از گذشته به طور ضمنی یا به صراحت کانون بحث فلسفه بوده است. پیشینه‌ی اخلاق پزشکی به سوگندنامه‌ی بقراط می ­رسد؛ پس به هیچ وجه امری جدید یا ابداعی نیست بلکه لازمه ­ی هر عملی از جمله کردار پزشکی است. چرا که پزشکی به قول برخی صاحب‌نظران انسانی ­ترین علوم است. زیرا متعلق و موضوع آن فقط و فقط انسان است. مع الوصف، چون این انسان موضوع دستکاری پزشک و پزشکی واقع می­ شود، بی‌درنگ ضرورت اخلاقی رفتار کردن و تدوین برخی اصول اخلاقی آشکار می­ گردد. امروزه‌روز به خاطر ابداع و رشد روزافزون تکنولوژی­ های پزشکی و کاربرد آن در مورد انسان، چند دهه­ ای است که مبحث اخلاق زیستی داغ شده است. اخلاق زیستی معطوف به مباحث اخلاقی و چالش‌های مرتبط با آن در حوزه‌ی پزشکی است. تکنولوژی حافظ حیات پیش از تولد و مرگ، ژن‌درمانی، اهدای جنین و گامت، اتانازی، تعیین جنسیت و موارد بی‌شمار دیگر همگی چالش ­های اخلاقی را پیش روی حرفه­ ی پزشکی نهادند. از آن ­جا که اخلاق زیستی بر اصولی چون خودمختاری یا خودآیینی، عدالت، خیررسانی و عدم آسیب بنا دارد، باید دید که مثلاً تعیین جنسیت، آیا منافی خودآیینی فرد و استقلال او هست یا نه؟ یا اگر کسی چنین سوالی مطرح کرد چه پاسخ معقولی می­ توان داد. همچنین ممنوعیت تعیین جنسیت مثلاً در کشور آلمان، آیا مصداق بارز نفی اصل خیررسانی نیست؟ همین ملاحظات در مورد مسائلی چون اهدای گامت و جنین، اهدای عضو، اتانازی و ... در سطوح مختلف قانونی، مذهبی، اخلاقی و ... مطرح است.

از آن‌جا که پزشک و پزشکی با موجودی زنده که دارای حق حیات و حقوق اجتماعی و ... است سروکار دارد در پرتو تغییرات عمده ­ای که در فلسفه ­ی پزشکی چند دهه ­ای است که کانون توجه قرار گرفته است، لازم است تحقیقات و پژوهش‌هایی در ارتباط با نسبت فلسفه با پزشکی (فلسفه ­ی پزشکی و فلسفه در پزشکی) صورت گیرد. برای این منظور آشنایی با مفاهیم پدیدارشناسی، اخلاق، فلسفه­ ی اخلاق، بحث تفسیر و اهمیت داشتن نگرش و جهان‌بینی مشخص در حوزه­ ی پزشکی از اهم امور است.

مفهوم سلامت و بیماری محور حرفه­ ی پزشکی و منشأ و ثقل مباحث مرتبط با فلسفه­ و اخلاق پزشکی است. آیا سلامتی امری است که باید اعاده گردد یا باید با تکنولوژی‌های پزشکی تولید گردد؟ پزشکی باستان که با مفهوم سلامتی به عنوان هماهنگی و تعادل قوا و مزاج‌ها سروکار دارد، در واقع مفهوم سلامتی را به عنوان حالت اصلی و اولیه‌ی وجودیِ انسان لحاظ می­ کند. به همین جهت کسانی چون فردریک اسونوس با الهام از مارتین هایدگر میان ماهیت فلسفه‌ی او و حرفه­ ی پزشکی پیوند و ارتباط بدیعی برقرار می­ نمایند. او با پرداختن به مفاهیم و ساختارهای اگزیستانسیالی چون «در-جهان-بودن»، سلامتی را  نوعی در جهان بودن اولیه و اصلی که منبع و منشأ آرامش و آسایش است لحاظ می­ کند. از نظر هایدگر و گادامر، سلامتی امری است اصلی، اولی و رازآمیز که جز در هنگام به تنگنا افتادن متوجه حضور آن نمی­ شویم. این حالت اولیه و اصلی همچون امری در پس‌زمینه عمل می­ کند. اما وقتی کوچک‌ترین ایراد و مشکلی در این سازوکار بدن به وجود آید، فقدان آن حضور خود را به رخ می­ کشد. آن هنگام است که تمامی شبکه­ های ارتباطی و ارجاعی ما با دیگران و با جهان دچار از هم گسیختگی می­ شود. این وضعیت جدید که در اثر عاملی مخل و مزاحم، بروز می­یابد، چیزی نیست جز وضعیتی از «در- بودن» که به قول اسونوس «ناخانه‌گون» است؛ نا امن و ناآرام است و بویی از آن حالت اولیه و اصلی «در-بودن» انسان ندارد. در واقع، فلسفه‌ی کسانی چون هایدگر و گادامر بستر بسیار مناسبی به دست می‌دهد تا بیماری و سلامتی را به وضعیت وجودی انسان گره بزنیم. سلامت و بیماری مفاهیمی انتزاعی نیستند که در آزمایشگاه مورد بحث بررسی قرار گیرند بلکه ارتباطی وثیق با نحوه‌ی بودن و «در-بودن» و «در-جهان-بودن» انسان دارند. لذا فرد بیمار یا بیماری درواقع فرد یا وضعیتی است که در مناسبات او با جهان و دیگران خللی رخ داده است. پله و پستی و بلندی‌های موجود در خیابان‌ها برای پای شکسته، همچون مانعی نمودار می‌شوند که تا پیش از آن چه بسا حتی متوجه وجود آن‌ها هم نشده بود. این وضعیت بسیار شبیه تلقی هایدگر از دو نوع وجود «تو دستی» و «پیش‌ دستی» است. ابزار تنها آن هنگام که دچار عیب و ایراد شود است که حضور خود را برای کاربر آن اعلام می‌نماید یا کاربر آن متوجه وجود چیزی چون ابزار می‌شود. در این راستا وظیفه‌ی پزشک و پزشکی صرفاً تجویز دارو و درمان نیست؛ بلکه بازگرداندن بیمار به زندگی و در مورد بیماری‌های صعب العلاج هماهنگ کردن و انطباق بیمار با وضعیت جدید به گونه‌ای است که تبدیل به وضعیت اصلی او برای «در جهان بودن» شود، و این جزو اولویت‌های اصلی پزشک و پزشکی است.

این‌که ما انسان را ماشینی پیچیده بدانیم که صرفاً باید تعمیر شود – چیزی که نگاه و پارادایم مسلط پزشکی دیده می شود - مبتنی بر تفکر دکارت و فلسفه‌ی دکارتی است. دکارت با جدایی نفس و بدن از یکدیگر و تحویل بدن به امری ممتد که قابل شمارش و احصا است، درواقع تن انسان را متعلق علوم فیزیکی و شیمیایی قرار داد. نفس که ذات و جوهره‌ی آن امری نادیدنی و ناممتد است به حوزه‌ی علومی چون روان‌پزشکی انتقال پیدا کرد. وقتی چنین انگاشته شود که انسان صرفاً بدنی ممتد است، طبیعی است که علوم متاثر از این طرز نگاه به ابداع روی خواهند آورد. به قول هایدگر نگاه تکنیکی و تفکر تکنیکی مقدم بر علوم و تکنولوژی است. بدن به عنوان جوهر اصلی انسان و موضوع و متعلق علمی چون پزشکی، نیاز به اختراع و ابداع وسایلی چون ام آر آی، گوشی طبی، سی تی اسکن، رادیولوژی و ... را به شدت دیکته کرد. البته که بدون این وسایل بشر با فاجعه روبرو می‌شد. اما ابداع این تکنولوژی‌های فعلی و آتی لزوم پرداختن به مسائلی را مطرح کرد که دقیقاً بررسی ماهیت کاربرد دانش علمی در مورد انسان را ضروری ساخت. اخلاق زیستی که شاخه‌ای از اخلاق کاربردی است درواقع مسئول بحث و فحص در مورد کم و کیف و مشکلات ناشی از اطلاق و کاربرد این تکنولوژی‌ها در مورد انسان و تعارض و مشکلاتی است که از این کاربرد ناشی می‌شود. به همین جهت علمای این حیطه سعی در حل این موارد در حوزه‌ی عمل دارند بدون آن‌که چندان مشغول نظریه پردازی باشند.

 

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

سبد خرید